حضرت سلیمان پیش از مرگ خویش کتیبه ای را به نام piece of Eden را در کاخ خود پنهان کرد. پس از مدتی اروپاییان با خبر شدن آنها به Jerusalem اورسلیم شهر حضرت سلیمان حمله کردند فرمانده این گروه King richard ریچارد شیر دل بود او با Salahadin حسن صباح جنگید و توانست برای مدتی شهر را تسخیر کند در این مدت Templar ها وارد کاخ شدند و این کتیبه رو گرفتند تعداد آن ها 10 تا بود هر کدام فرمانده یا پادشاهی بودند یکی از آن ها Almualim المعلم بود او در شهر Masyaf زندگی می کرد او استاد تعداد زیادی برده بود او آن ها را پس از شکنجه به خدمت خود در آورد و با دادن آموزش آن ها را به قاتلانی حرفه ای و بی رحم تبدیل کرد یکی از آن ها Altair الطیر یعنی پرنده بود او پس از گذراندن مراحلی سخت به مقام ارشد Assassin's یعنی قاتلان رسید در این زمان المعلم به الطیر و دو نفر دیگر دستور داد که کتیبه را از کاخ سلیمان بدزدند آن ها هم قبول کردند و به کاخ سلیمان نفوذ کردند در آن جا با یکی از Templar ها که اسمش Robert De Sable بود مواجه شد او در همین زمان بدون برنامه ریزی به او حمله کرد ولی شکست خورد و الطیر و یک نفر دیگه فرار کردن ولی آن یکی اسیر شد الطیر به Masyaf پیش المعلم برگشت ولی دست خالی بعد از این که گزارش داد آن یکی با کتیبه برگشت و به همین دلیل خوار شد و از مقام خودش برکنار شد پس از چندی Robert De Sable برای انتقام به آن جا آمد و اسیر المعلم را کشت در همین زمان المعلم چاره ای جز تسلیم نداشت به همین دلیل برای جبران خسارت او الطیر و اون یکی را برای اعدام به بالای قصر فرستاد و به آن ها گفت بپرند پایین آن ها در پایین مقداری کاه چیده بودن که بپرند روی آن و زنده بمانند الطیر و دوستش پرید و خوش بختانه زنده ماندند الطیر فکر کرد برای فراری دادن سرباز های دشمن چه کند او مقداری هیزم می بیند که در یک انباری با ارتفاع زیاد در پشت سرباز های دشمن ذخیره شده او همه ی آن ها را روی سر دشمن خالی می کند و موفق می شود دشمن را فراری دهد و از این جنگ المعلم همه را جمع می کند و با الطیر صحبت می کند پس چند دقیقه صحبت المعلم باز هم راضی نمی شود الطیر را به خاطر اشتباهش ببخشد و او را با خنجر زخمی می کند ولی الطیر پس از چند روز که تحت درمان قرار گرفت به هوش می آید در این زمان المعلم یک دستوری به الطیر می دهد و به او می گوید که 9 نفر Templar ها را باید بکشی الطیر هم مجبور می شود قبول کند و می رود سراغ این نه نفر که هر کدام یک داستانی دارد که من الان وقت ندارم بنویسم ولی وقتی که به نهمین Templar میرسد قبل از کشتنش با او صحبت می کند او همون Robert De Soble هست او می گوید یه استادت حتما به تو گفته که 9 نفر را بکشی الطیر می گوید آره از کجا می دونی میگه که اون نه نفر را می خواد بکشه تا خودش بتونه از همه ی قدرت کتیبه استفاده کنه اون کتیبه یه خاصیتی که داره اینه که می تونی مثل شیطان وارد ذهن همه بشی و همه رو تحریک کنی و از اون جایی که المعلم خود شیطانه (از اون جایی که چشم راستش کوره و شیطان هم وقتی داشته حضرت ابراهیم را تحریک می کرده پسرش را نکشه ولی حضرت ابراهیم با سنگ می زنه توچشش نتیجه می گیریم او خود شیطانه) می خواهد این را بگیرد و بقیه را برده خودش کند و تنها کسایی که می تونن از این استفاده کنن Templar هاست پس المعلم هم یک Templar هستش برو و اونو بکش الطیر هم بر می گرده و می بینه همه برده المعلم شدن و پس از اون وارد قصر میشه و می بینه نا خودا گاه بی حرکت می مونه می بینه که المعلم قدرت رو بدست آورده ولی الطیر تسلیم نمیشه و با المعلم می جنگه و بالاخره اونو می کشه و بعدش این کتیبه رو زمین می افته ولی نمی تونه اونو برداره چون کتیبه اجازه نمی ده کسی غیر از Templar بهش دست بزنه به هر حال این کتیبه در یک جایی مخفی میشه و تا این زمان کسی جاش رو نمی دونه در بازی Assassin's Creed نشون می ده که دانشمندی یکی از نسل الطیر را پیدا می کنه و با استفاده از DNA او زمان گذشته رو می بینه و جای کتیبه رو می فهمه که این داستان ادامه دارد...
قصّه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.
ولی خداوکیلی اینا رو خودش دو ساعت روش وقت گذاشتم نوشتمش لطفا کپیش می کنی بگو از طرف منه.