نگاره خیالی | |
تولد | ۵۳۷ گنجه |
مرگ | ۶۰۸ گنجه |
مدفن | گنجه |
لقبها | حکیم نظامی |
زمینه فعالیت | شعر فارسی |
سبک | سبک شعر فارسی عراقی |
ملیت | ایرانی |
دوره | سلجوقیان |
محل زندگی | گنجه |
پیشه | شاعر و داستاننویس |
آثار | مخزنالاسرار , هفت پیکر خسرو و شیرین , اسکندرنامه لیلی و مجنون |
نظامی گنجهای (گنجوی)، جمالالدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی (زادهٔ ۵۳۵ در گنجه - درگذشتهٔ ۶۰۷-۶۱۲) شاعر و داستانسرای پارسیگوی قرن ششم هجری، که بهعنوان پیشوای داستانسرایی در ادب فارسی شناخته شده است. [۱] [۲]
فهرست مندرجات[نهفتن] |
از زندگانی نظامی اطلاعات دقیق در دست نیست و در بارهٔ سال تولد و وفات او نقلهای تذکرهنویسان مختلف است. آنچه مسلم است از مردم گنجه بود و در این شهر میزیست و در همین شهر وفات یافت.
مادر او از اشراف کرد بوده و این بر پایهٔ یک بیت از دیباچهٔ لیلی و مجنون («گر مادر من رئیسهٔ کرد...») دانسته شده است[۳]. در باره اصلیت و تبار پدری او آنچه در تذکرهها آمده گمانهزنیهایی بر پایۀ برخی از شعرهای اوست.[۴] [۵].
از اشارههای موجود در خسرو و شیرین دانسته میشود که اولین همسر او، کنیزکی که دارای دربند به عنوان هدیه برایش فرستاده بود، زمانی که نظامی سرودن خسرو و شیرین را به پایان رساند و پسرشان محمد هفت سال بیشتر نداشت، از دنیا رفته بوده است.[۶] [۷] در لابلای شعرهای نظامی اشارههایی به دو همسر بعدی او نیز دیده میشود که هر دو در زمان حیات شاعر درگذشتهاند.[۸]
نظامی از دانشهای رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی و زبان عرب) آگاهی وسیع داشته و این خصوصیت از شعر او بهروشنی دانسته میشود. از معاصران خود با خاقانی دوستی داشت، و در مرثیهٔ او سرود:
همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد | دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی |
نظامی همه عمر خود را در گنجه در زهد و عزلت بسر برد و تنها در ۵۸۱ سفری کوتاه به دعوت سلطان قزل ارسلان (درگذشتهٔ ۵۸۷) به سی فرسنگی گنجه رفت و از آن پادشاه عزت و حرمت دید. نظامی هرچند شاعری مدحپیشه نبوده، با تعدادی از فرمانروایان معاصر مربوط بوده است، از جمله: فخرالدین بهرامشاه پادشاه ارزنگان از دستنشاندگان قلج ارسلان سلطان سلجوقی روم که کتاب مخزن الاسرار را به نام او کرده است، اتابک شمسالدین محمد جهان پهلوان که منظومه خسرو و شیرین به او تقدیم شده است، طغرل بن ارسلان سلجوقی و قزل ارسلان بن ایلدگز که در همین منظومه از ایشان نام برده است، ابوالمظفر اخستان بن منوچهر شروانشاه که لیلی و مجنون را به نام او کرده است.
نظامی در فاصلهٔ سالهای ۶۰۲ تا ۶۱۲ در گنجه درگذشت و آرامگاهی به او در همان شهر منسوب است.
گنجه از قرن چهام هجری مرکز ولایت ارّان بود، و تا پیش از یورش مغولان از زیباترین شهرهای آسیای غربی به شمار میرفت.[۹]. نام گنجه، از لغت "گنج" فارسی برگرفته شده است[۱۰]. زبان محاورهٔ مردم ارّان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونهای از زبان پهلوی (یا فهلوی) بوده است.[۱۱] جغرافینویسان قدیم آن زبان را ارّانی نامیدهاند. ابن حوقل میگوید: «مردم بردعه (مرکز قدیم ارّان) به ارّانی سخن میگویند». مقدسی در احسنالتقاسیم توضیح بیشتر در بارهٔ آن زبان دارد و میگوید: «در ارّان به ارّانی سخن میگویند و فارسی ایشان قابل فهم است، و در پارهای حرفها به زبان خراسانی نزدیک است.» اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را «فارسی ارانی» نامیدهاند (در برابر فارسی دری). آمیزش لهجهها و زبانهای نواحی مختلف ایران، و رواج سخن خاقانی و نظامی به مدت هشتصد سال در سراسر ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو فارسی دری درآید. [۱۲]
بنابر قول گیراگوس گاندزاکـِتسی (تاریخنگار و کشیش ارمنی در دوران نظامی گنجوی و خود نیز از اهالی شهر گنجه)، پیش از حمله مغولان به شهر گنجه، شهر گنجه دارای انبوه جمعیت پارسیان و اقلیتی از مسیحیان بود[۱۳]. باید توجه داشت که گیراگوس بین پارسی و عربی و ترک تفاوت میگذاشته است و وقتی در متن خود ساکنان شهر گنجه را پارسی میخواند منظورش پارسی است نه نام عمومی برای تمام مسلمانان. او برای اعراب از واژهی «تاچیک» (Tachik همان تاجیک یا تازیک = تازی = عرب = مسلمان - نیز بنگرید به نوشتارهای پارسی میانه همچون جاماسپنامه) استفاده میکند وعربان را تاچیک میخواند. او ترکان را تئورک (T'urk) مینویسد. برای نمونه در فصل ۱۸ مینویسد که «جلالالدین محمد خوارزمشاه سپاهیان خود را از میان ایرانیان(پارسیان) و تاچیکان و تئورکان گرد آورد.» [۱۴].
در کتاب نزهت المجالس نیز شعرهایی از بیست و چهار شاعر پارسیگوی اهل گنجه از پیش از یورش مغولان ذکر شده است و وجود این تعداد شاعر پارسیگوی تنها از شهر گنجه، که در قرن ششم و هفتم در شمالغرب ایران قدم به عرصه گذاشتهاند و در زبان همگانی ایرانیان ـ فارسی ـ شعر سرودهاند، نشاندهندهٔ رواج بازار شعر و ادب پارسی در عصر نظامی و همچنین مؤید آن است که در ارّان، زبان و ادب فارسی، زبان مردم کوچه و بازار و دربار بودهاست[۱۵][۱۶] [۱۷].
نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد. اگر چه داستانسرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانستهاست شعر تمثیلی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است.
وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافتهاست. [۱۸]
ضمناً بنا بر عادت اهل زمان از آوردن اصطلاحات علمی و لغات و ترکیبات عربی وافر و بسیاری از اصول و مبانی حکمت و عرفان و علوم عقلی به هیچ روی ابا نکرده و به همین سبب و با توجه به دقت فراوانی که در آوردن مضامین و گنجانیدن خیالات باریک در اشعار خود داشت، سخن او گاه بسیار دشوار و پیچیده شده است. با این حال مهارت او در ایراد معانی مطبوع و قدرت او در تنظیم و ترتیب منظومهها و داستانهای خود باعث شد که آثار او بزودی مورد تقلید قرار گیرد.[۱۹]
نظامی گرچه شاعری داستانسراست و بیشتر به داستانهای عاشقانه و یا به قول خود وی به «هوسنامه»ها پرداخته است، ولی او شاعری است حکیم و اندیشهور، آشنا با فرهنگ و تاریخ ایران، که در پس قصهها و هوسنامههایش نکاتی عمیق نهفته است، و به همین سبب است که او چند بار از خوانندگان مثنویهایش خواسته است تا رازها و رمزهای موجود در شعر او را نیز کشف کنند، از جمله در این دو بیت در هفت پیکر:
هر چه در نظم او ز نیک و بد است | همه رمز و اشارت خرد است | |
هر یک افسانهای جداگانه | خانهٔ گنج شد نه افسانه |
اشعار نظامی گنجوی با سرچشمه فرهنگ ایرانی او، ایران پیشااسلامی و پسااسلامی را وحدت میبخشد[۲۱].
پارهای از داستانهای نظامی در شاهنامه نیز آمده است، ولی نظامی از لحاظ سبک و سخنوری از فخرالدین اسعد گرگانی نیز بهره برده است. [۲۲].
او در کتابهای خسرو و شیرین و لیلی و مجنون و اسکندرنامه و هفت پیکر از فردوسی و شاهنامه نام میآورد. برای نمونه در اسکندرنامه فردوسی را سخنگوی پیشینه دانای طوس میخواند.
از ان خسروی می که در جام اوست | شرف نامهی خسروان نام اوست | |
سخنگوی پیشینه دانای طوس | که آراست روی سخن چون عروس | |
در آن نامه کان گوهر سفته راند | بسی گفتنیهای ناگفته ماند | |
اگر هر چه بشنیدی از باستان | بگفتی دراز آمدی داستان | |
نگفت آنچه رغب پذیرش نبود | همان گفت کز وی گزیرش نبود |
همچنین برخی از ابیات نظامی با شاهنامه تطبیق دارد:
فردوسی:
چنان دان که شاهی و پیغمبری | دو گوهر بود در یک انگشتری |
نظامی:
نزد خرد شاهی و پیغمبری | چو دو نگین است در انگشتری |
فردوسی:
جهان را بلندی و پستی تویی | ندانم چی ای هر چه هستی تویی |
نظامی:
همه نیستند آنچه هستی تویی | پناه بلندی و پستی تویی |
اثر معروف و شاهکار بیمانند نظامی، خمسه یا پنج گنج است که در قلمرو داستانهای غنایی امتیاز بسیار دارد و او را باید پیشوای اینگونه شعر در ادب فارسی دانست. خمسه یا پنج گنج نظامی شامل پنج مثنوی است:
هر که تو بینی ز سپید و سیاه | بر سرکاری است درین کارگاه | |
جغد که شوم است به افسانه در | بلبل گنج است به ویرانه در | |
هر که درین پرده نشانیش هست | درخور تن قیمت جانیش هست |
چو قصد چشمه کرد آن چشمهٔ نور | فلک را آب در چشم آمد از دور | |
سهیل از شعر شکرگون برآورد | نفیر از شعری گردون برآورد | |
پرندی آسمانگون بر میان زد | شد اندر آب و آتش در جهان زد |
مجنون چو حدیث عشق بشنید | اول بگریست ، پس بخندید | |
از جای چو مار حلقه برجست | در حلقهٔ زلف کعبه زد دست | |
میگفت گرفته حلقه در بر | کامروز منم چو حلقه بر در |
همه عالم تن است و ایران دل | نیست گوینده زین قیاس خجل | |
چونکه ایران دل زمین باشد | دل ز تن به بود یقین باشد | |
میانگیز فتنه میافروز کین | خرابی میاور در ایران زمین | |
تو را ملکی آسوده بی داغ و رنج | مکن ناسپاسی در آن مال و گنج |
سکندر چو دانست کآن ابلهان | دلیرند بر خون شاهنشهان | |
پشیمان شد از کرده پیمان خویش | که برخاستش عصمت از جان خویش | |
چو در موکب قلب دارا رسید | ز موکب روان هیچکس را ندید | |
تن مرزبان دید در خاک و خون | کلاه کیانی شده سرنگون |
یکی از محققان جمهوری شوروی آذربایجان بیتی را به نظامی منسوب کرد[۲۳] که از دید فنی (قافیه) نادرست است و در هیچ نسخهٔ خطی وجود ندارد. همچنین در ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی همواره گرگ جانوری خونخوار و دَدمنش به شمار آمده است. بیت جعلی مورد نظر(که بدون هیچ بیت پیشین و پسین جعل شده است) چنین است[۲۴].
پدر بر پدر، مر مرا ترک بود | به فرزانگی هر یکی گرگ بود |
نظامی در ابیات راستینش نیز گرگ را حیوانی نادان و وحشی معرفی میکند و آن را کمتر از شیر و روبه میداند:
ز آن بر گرگ روبه راست شاهی | که روبه دام بیند گرگ ماهی |
یا:
به وقت زندگی رنجور حالیم | که با گرگان وحشی در جوالیم |
یا:
پیامت بزرگست و نامت بزرگ | نهفته مکن شیر در چرم گرگ |
یا:
روباه ز گرگ بهره زان برد | کین رای بزرگ دارد آن خرد |
با وجود اینکه تمامی آثار نظامی گنجوی پارسی هست[۲۵]، قومگرایان پانترکیست دیوان یک شاعر دیگر به نام نظامی قونوی (از دوران حکومت عثمانی)[۲۶] را به نظامی گنجوی منسوب میکنند[۲۷]
چو در گرچه در بحر گنجه گمم | ولی از قهستان شهر قمم | |
به تفرش دهی هست "تا"(طا) نام او | نظامی از آنجا شده نامجو |
وحید دستگردی معتقد است که این دو بیت شاید الحاقی باشند ولی عراقی بودن نظامی و اینکه پدر و نیاکانش اهل عراق عجم بودهاند را مسلم میداند. وحید دستگردی نیز مینویسد:«برای اثبات این مطلب که آیا زاد و بوم نظامی همان شهر گنجه است یا آنکه در عراق متولد و در زمان کودکی با پدر به گنجه رفته، دلیلی در اشعارش نیست، ولی تقریباً تمام تذکره نویسان مینگارند که در گنجه متولد شده است، اما عراقی الاصل بودن وی مسلم است. بدین دلیل که در همه جا عراق را ستایش و همواره به دیدار عراق و مسافرت بدین صوب اضهار شوق کرده است و از آن جمله است(مخزن الاسرار ص 179):
گنجه گره کرده گریبان من | بیگرهی گنج عراق آن من | |
بانگ برآورده جهان کای غلام | گتجه کدام است، نظامی کدام؟ |
(خسرو و شیرین ص 361):
عراقیوار بانگ از چرخ بگذاشت | به آهنگ عراق این بانگ برداشت |
شرفنامه(ص 53)
عراق دل افروز باد ارجمند | که آوازهی فضل از او شد بلند |
دلیل قمی و تفرشی بودن نظامی نزد تذکره نویسان این دو بیست از اقبالنامه ص (29):
گرچه در بحر گنجه گمم | ولی از قهستان شهر قمم | |
به تفرش دهی هست "تا" نام او | نظامی از آنجا شده نام جو |
این دو بیت به ابیات نظامی هرچند شباهت تام دارد ول زبان همان زبان است، اما در نسخ کهن سال ما این دو نیست، بعلاوه در جایی واقع شده است که ارتباطی با مطلب ندارد و رشتهی معنی را قطع میکند، یعنی میانهای این دو بیت:
(اقبالنامه ص 29): این دوبیت کمال ارتباط معنوی و لفظی را با هم دارند و صاحب ذوق سلیم میداند که جای دو بیت تفرش و قم در میان این دو بیت نیست، پس باآنکه عراقی بودن نظامی مسلم است و پدر و نیاکانش اهل عراق عجم بودهاند دلیل مسملی برقمی و تقرشی بودن وی در دست نیست و این دو بیت به دلیل عدم تناسب مکان و نبودن در نسخ کهنسال شاید الحاقی باشد» برات زنجانی- آثار و احوال و شرح مخزن الاسرار نظامی گنجوی- دانشگاه تهران -1384).
فرانکویس دا-بلویس (محقق نظامیشناس) نیز در کتاب خود به نام «بررسی ادبیات پارسی» این دو بیت را الحاقی تشخیص داده است و معتقد است نظامی اهل گنجه بوده (که در آن زمان به گفت او: هنوز دارای مردمان ایرانی بود) تمام عمر خود را در قفقاز جنوبی گذراندهاست.
C. A. (Charles Ambrose) Storey and François de Blois (2004), "Persian Literature - A Biobibliographical Survey: Volume V Poetry of the Pre-Mongol Period.", RoutledgeCurzon; 2nd revised edition (June 21, 2004). ISBN 0947593470. Pg 363: "Nizami Ganja’i, whose personal name was Ilyas, is the most celebrated native poet of the Persians after Firdausi. His nisbah designates him as a native of Ganja (Elizavetpol, Kirovabad) in Azerbaijan, then still a country with an Iranian population, and he spent the whole of his life in Transcaucasia; the verse in some of his poetic works which makes him a native of the hinterland of Qom is a spurious interpolation."
نظامی ز گنجینه بگشای بند | گرفتاری گنجه تا چند چند | |
برون آر اگر صیدی افکندهای | روان کن اگر گنجی آکندهای |
سبک رو چون بت قفچاق من بود | گمان افتاد که خود آفاق من بود |
استنباط عجیبی کرده و نام این کنیزک و همسر نظامی را "آفاق" دانسته است و متوجه نبوده است که مراد وی از «گمان افتاد که خود کافاق من بود» این نیست که نامش آفاق بوده بلکه مقصود اینست که چنین باو دل بسته بوده است که او را همه چیز خود میدانسته و در نزد او جانشین همۀ آقاق و در برابر همۀ آقاق بوده است. البته در زمان ما معمول شده است که نام زنان را «آفاق» بگذارند اما در زمان نظامی این کلمه در نام زنان معمول نبوده و نظیر آن در جای دیگر نشده است و بسیار بعید مینماید که نام این همسر آفاق بوده باشد» (دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، به کوشش سعید نفیسی، ۱۳۳۷، ص ۳۹۵)
جای دیگر نظامی به دو همسر دیگر خود اشاره میکند:
فلک پیشتر زین که آزاده بود | از آن به کنیزی مرا داده بود | |
همان مهر و خدمتگری پیشه داشت | همان کاردانی در اندیشه داشت | |
پیاده نهاده رخش ماه را | فرس طرح کرده بسی شاه را | |
خجسته گلی خون من خورد او | بجز من نه کس در جهان مرد او | |
چو چشم مرا چشمهی نور کرد | ز چشم منش چشم بد دور کرد | |
ربایندهی چرخ آنچنانش ربود | که گفتی که نابود هرگز نبود | |
بخشنودیی کان مرا بود از او | چگویم خدا باد خشنود از او | |
مرا طالعی طرفه هست از سخن | که چون نو کنم داستان کهن | |
در آن عید کان شکر افشان کنم | عروسی شکر خنده قربان کنم | |
چو حلوای شیرین همی ساختم | ز حلواگری خانه پرداختم | |
چو بر گنج لیلی کشیدم حصار | دگر گوهری کردم آنجا نثار | |
کنون نیز چون شد عروسی بسر | به رضوان سپردم عروسی دگر | |
ندانم که با داغ چندین عروس | چگونه کنم قصه روم و روس | |
به ار نارم اندوه پیشینه پیش | بدین داستان خوش کنم وقت خویش |